آیا «ساینس» همان علمی است که انسان بهدنبال آنست؟
علم چیست؟
در سخن پیشین حرف از علم زدیم و گفتیم جدای از خدماتی که علم به زندگی مادی بشر کرده، بیایید نگاهی متفاوت داشته باشیم به دستاوردهای علم. اما شاید بهتر باشد که در ابتدا تعریفی از علم داشته باشیم؛ ببینیم علم چیست ؟ و آیا تعریف رایجی که از علم وجود دارد تعریف جامع و صحیحی است یا خیر؟
به طور کل از دید اندیشمندان، علم یعنی "شناخت پدیدهها با وسایل آزمایشی معین" . علم کنونی یا Science از دوران رنسانس به بعد یعنی حدود 400 -500 سال است که پدید آمده است. برخی از نظریهپردازان غربی معتقدند که علم مدرن در امتداد همان علمی است که بشر از بدو تاریخ زندگیاش بر روی زمین بدان دست یافته است (علمی که بابلیان، سومریان، چینیان، یونانیان و رومیان، ایرانیان، هندیان و مصریان باستان را به تمدن های کهنشان رساند؛ و از دورهای به بعد با تمدنی به نام تمدن اسلامی همراه شد).
برای بررسی ادعای این طیف از نظریهپردازان گریزی می زنیم به گوشه ای از کتاب « علم اسلامی؛ راهی برای رسیدن به تمدن اسلامی» [2]. در فصل اول این کتاب می خوانیم:
در یک مرور بسیار مختصر و کلی میتوانیم بگوییم از زمانی که تاریخ مدونی از بشر در دست است و به 4، 5 هزار سال پیش باز میگردد، تا به امروز، دو نوع علم پدید آمده که هر کدام از این دو نوع زیر شاخهها و نیز گرایشهای متعددی دارند. این دو علم عبارتند از : علم مدرن و علم سنتی.[1]
اما ببینیم این دو علم چه ویژگی هایی دارند که آنها را از یکدیگر متمایز می سازد:
1.
اولین ویژگی علوم سنتی این است که زبانش کیفیت گراست و کمّی نیست در حالی که علوم جدید زبانی کمی و به شدت ریاضی دارند. برای مثال علوم سنتی بهجای اینکه دائما از جرم و سرعت و وزن صحبت کند از ماهیت و جوهر و عرض صحبت میکند. بعبارتی بهتر است بگوییم علوم سنتی کیفیاندیشاند نه کمّیاندیش.
2.
دومین ویژگی علوم سنتی این است که جهان را بیشتر در حالت سمبولیک و تمثیلی و رمزآلود تعبیر می کنند... در تفکر ماقبل مدرن، جهان ظاهری دارد و باطنی؛ و امر ظاهری پنهان کنندهی امر باطنی است و توجهات[بشر] به امر مشهود و حسی و ظاهری محدود نمیشود و جنبههای باطنی و پنهان امور نیز مورد توجهاند. در تفکرات دینی هم توجه به باطن امور بیش از ظاهر آنهاست. مثلا در نگاه به دنیا و آخرت، آخرت باطن دنیاست.
3.
سومین ویژگی علوم سنتی این است که به نوعی با اخلاق و دین و اسطوره پیوند خوردهاند و نمیتوان این علوم را از مفاهیم و معانی و احکام اخلاقی جدا کرد. مثلا در ساحت علوم اسلامی فردی تحت نام حکیم وجود دارد. حکیم کسی است که علم او از عملش جدا نیست و علم در وجود او محقق شده. بعبارتی شما به کسی که چیزی را بداند اما حقیقت آن چیز در او محقق نشده باشد عالم نمیگویید. اما در علم جدید عالم از عملش جداست.
یا مثلا در یونان باستان معتقد بودند که حقیقت یک مقوله را زمانی میشناسیم که آن مقوله در وجود ما محقق شود، یعنی فضیلت را عین معرفت میدانستند و معرفت را عین فضیلت. این موجب میشود که علم از اخلاق جدا نشود و بدین ترتیب مبادی علم کلاسیک در اخلاقیات و یا در اسطوره ها و یا در دین است و رابطهی تنگاتنگی با نظامهای ارزشی دارد.
4.
ویژگی چهارم مربوط میشود به هدف علم. در علم جدید فرانسیس بیکن معتقد است که هدف علم جدید ارتقاء معنوی آدمی نیست، بلکه هدف افزایش قدرت اوست. علم باید سیطره آدمی و قدرت او را بر محیط بیشتر کند، آن هم تسلطی نامحدود و نامشروط. این درحالی است که در علم سنتی هدف علم افزایش قدرت آدمی نیست بلکه هدف ارتقاء معنوی انسان است. آدمی علم میآموزد تا رشد کند و کمال وجودی پیدا کند. در میراث ادبیات کلاسیک ما هم گفته نمیشود که علم بیاموزید تا قدرت و ثروت بیشتر و لذت بیشتر بهدست آورید بلکه گفته میشود که علم بیاموزید تا کمال بیشتری کسب کنید. ( در مطلبی جدا دربارهی هدفهای این دو علم، چگونگی و کیفیت آنها و علت این سطح تفاوتها خواهیم پرداخت. إنشاءالله.)
در همین کتاب توضیح داده میشود که تا قبل از دوره رنسانس تقریباً تمام صور علمی در تمدنهای مختلف، با اندکی تفاوت، دارای چنین خصوصیاتی بودهاند(خصوصیات علم سنتی)؛ اما از دورهی رنسانس به بعد به دلیل سیطرهی اومانیسم و تغییر نسبت انسان با هستی، دنیایی که ظهور پیدا میکند و اقتضائات آن متفاوت میشود؛ دنیایی که امروز بدان دنیای مدرن میگوییم.
بنابراین آنچه که امروز به عنوان «ساینس» میشناسیم در واقع صورت علمی تمدن مدرن است و با رنسانس و تغییر نسبت انسان و هستی پدید آمده است و تا قبل از آن نیز وجود نداشته است.
با توجه به این توضیحات و اظهار نظرهای مشابهی که دیگر
اندیشمندان و متفکران این حوزه، داشتهاند، شاید بهتر باشد که گاهی به مفهوم واژهی
علم توجه و دقت نظر بیشتری داشته باشیم یا حداقل میتوان قبل از «علم» نامیدن یک
گزاره، کمی در مورد هدف آن و یا دستاوردها، نتایج و آثار آن تأمل کرد.
[1] در این تقسیم بندی علم دینی و غیر دینی مطرح نیست.